تربيت انديشي قرآني(4)
تربيت انديشي قرآني(4)
تربيت انديشي قرآني(4)
نويسنده:سيدعباس صالحي
رويکردهاي سنتي در تربيت شناسي قرآني
در اين شيوه، نويسنده مي کوشد در مدار مفاهيم و پيام هاي قرآني (و گاه قرآني - روايي) سير کند و آن را با مبادي و يا نظريات فراتر از آن نياميزد.
پاره اي از برداشت هاي تربيتي قرآني، با مبادي و نظريات فلسفي آميخته شده اند. اين نکته، به ويژه در برداشت هاي قرآني - تربيتي فيلسوفان مسلمان به وفورديده مي شود.
به عنوان نمونه مي توان از تأثيرگذاري بزرگاني چون ملامحمد مهدي نراقي از نظريه اعتدال ارسطويي ياد کرد. توضيح مختصرآنکه بسياري از فيلسوفان مسلمان - که در حيطه اخلاق و تربيت نگاشته هايي دارند - متأثر از نظريه اعتدال ارسطويي اند. در اين ديدگاه، هريک از افعال مي تواند در دو جانب افراط و تفريط باشد که در هر دو حالت، رذيلت و مذموم است و نقطه مياني آن- که حد وسط است - فضيلت است. البته مراد از حد وسط، نقطه وسط رياضي نيست، بلکه حد وسط را عقل تعيين مي کند.
نراقي و همانندان او، به تحليل قواي نفس پرداخته اند و درچهار قلمرو حکمت، شجاعت، عفت و عدالت، ضمن بازنمايي قلمرو افراط و تفريط، حد وسط و نقطه اعتدال را تبيين کرده اند.
نراقي، نظريه اعتدال طلايي را - که به اختصار از آن ياد شد- بر آيات و تعابير قرآني چونان «صراط مستقيم»تطبيق مي کند (1)و بدين گونه تأثير پذيري فلسفي خود را در مواجهه با آيات تربيتي - اخلاقي قرآن نشان مي دهد.
نمونه ديگر را مي توان در نوع نگرش به قواي نفس دانست. فيلسوفان مسلمان، آن را به قوه عقليه و قواي شهويه، غضبيه و وهميه تقسيم مي کنند. اين نگرش، مورد پذيرش فلسفه گرايان اخلاقي - تربيتي مسلمان قرار مي گيرد و در تفسير و تبيين آيات قرآن، با اين تلقي مواجه مي شوند. به عنوان نمونه، نراقي، نفس مطمئنه
را تعبير ديگري از قوه عاقله مي شمارد و نفس لوامه و اماره را ناظره به قواي سبعيه و بهيميه انسان مي داند. ( نراقي ،/30)
هم چنين مي توان از جايگاه و نقش معرفت در تربيت ياد کرد. فيلسوفان مسلمان، متأثر از نگرش يوناني، حکمت و معرفت را سعادت حقيقي تلقي کرده اند. ( اين که غايت و معيار فضيلت، سعادت است) و در اين تلقي، حکمت و معرفت ، کانون سعادت تلقي مي شود. به تعبير سقراط، فضيلت، معرفت است و هيچ کس، آگاهانه خطا نمي کند. ( کاپلستون، 125/1 )
روشن مي نمايد که اين نگرش- و تطبيق آن بر معارف قرآني - تأثيرات ويژه در جهت گيري آموزشي و تربيتي داشته و دارد.
به نکته ياد شده ، ده ها نکته ديگر را مي توان افزود که با نگرش فلسفي ساخته و پرداخته شده اند و در مواجهه با آيات قرآني ، طبعاً آثارخود را بر جاي مي نهند.
در نگرش عرفاني، انسان، از منزل آسماني خود هبوط کرده است و در زندان تن گرفتار آمده است، از اين رو غريب و افسرده است و تنها در گروي عبور از حجاب هاي ظلماني و تابش نور حق، از آن فاصله مي گيرد.
اين نگرش، بر شناخت شهودي تأکيد مي کند، ( گاه درخواب و گاه در بيداري) ( شهاب الدين سهروردي ، 439/1) و تعلق به ماديات و انس به محسوسات، موانع راه اند.
در مکتب عرفاني، راه وصول به سعادت و کمال، « رياضت» است . شيخ اشراق مي گويد: «بسياري از معارف، با فکر و استدلال براي من حاصل نشد، بلکه منشأ حصول آن رياضت بود.»( همان ، 10/2)
رياضت، در قالب هاي گوناگون، همچون ذکر، تفکر، عمل صالح و ... خود را مي نمايد.
همان گونه که مي نگريد، اين مبادي و ناظر عرفاني، طبعاً سويه اي خاص در تربيت ديني - قرآني مي آفرينند. اين رويکرد، اهداف و مسير تربيت را به گونه اي متمايز تفسير و تعبير مي کند.
ساختار نگرش کساني چونان غزالي و ... در تعليم و تربيت، متأثر از نگرش عرفانياست. همين تلقي ، در جاي جاي برداشت هاي قرآني او- و کساني چون او- آثار روشني را ايجاد کرده است. ( غزالي، 194/5)
به عنوان نمونه ، تأکيد بر « رياضت » - که در سخنان پيشين از آن ياد شد- رويکرد خاصي را در نظام تعليم و تربيت عرفاني- صوفيانه پديد آورده است که در قالب نظام تربيتي «شيخ - مريد»خود را مي نماند . در اين ديدگاه، « شيخ » و مراد، مرتبتي هم منزلت با پيامبران را دارند و مريد همان گونه که در ولادت نخستين با ملک وناسوت پيوند مي خورد، در ارتباط با شيخ و مراد، ارتباط با عالم ملکوت مي يابد. در نگاشته هاي عرفاني- صوفيانه، نکات فرواني در نظام تربيتي مبتني بر ساختار شيخ و مريد وجود دارد. ويژگي هاي شيخ، گزينش شيخ، آداب تربيت از سوي شيخ و مريد و ... موضوعاتي است که به تفصيل در کتاب هاي تربيتي عرفاني به آن پرداخته اند.
نگرش عرفاني با اين مباني و نظريات، به آيات قرآني، مراجعه تربيتي - اخلاقي داشته است و تفسير همگرا را ارائه مي کند. به عنوان نمونه، نظام واره تربيتي شيخ و مريد را به آيات خضر و موسي (کهف/ 65-82) ارجاع مي دهد.
رويکرد روانشناسي - علوم تربيتي به قرآن
اين رويکرد داراي فوايد و آثار مثبتي است که ابعادي ازآن را مي توان چنين ارائه کرد:
1. داشته ها و دانسته هاي علوم تربيتي و روان شناسي، پاره اي از پاسخ هاي محتمل را فرا راه پرسش هاي قرآني قرار مي دهند. به عنوان نمونه در آيه 78 نمل،
فلسفه تقديم «سمع» بر «ابصار» مطرح ست؛ (و جعل لکم السمع و الأبصار و الأفئدة...)
برخي از نويسندگان، با اتکا به مطالعات جديد نوشته اند که تحقيقات جديد فيزيولوژيکي، نشان دهنده عدم توانايي نوزاد بر ديدن واضح اشياء در مرحله آغازين عمر و توانايي اش بر شنيدن صداهاي شديد در اين مرحله است، از اين مطالعات مي توانيم علت تقدم کلمه سمع را بر کلمه ابصر در قرآن بفهميم. (نجاتي، /359-358)
2. مطالعات روانشناسي و علوم تربيتي، در مواردي فراوان، با ايجاد اصطلاحات و واژگان خاص، منظرهاي جديدي را در افق معنايي مطالعات قرآني مي آفرينند. به عنوان نمونه، اضطراب و فشارهاي رواني، در مطالعات روان شناسي و علوم تربيتي مکرراً مورد توجه قرار گرفته است. از اين تعبير، در تفسير و کاربرد آيات گوناگون بهره وري شده است و از جمله در آيه شريفه (ألا بذکرالله تطمئن القلوب) (رعد/28)
پاره اي از روان شناسان مسلمان، «اضطرب رواني» را از دو زاويه تفسير کرده اند. از يک سو انسان، فطرتاً به دنبال انس با کمال باقي است و چون آن را در نمي يابد، دراضطرب فرو مي غلتد و از سوي ديگر، ناکامي ها و کشمکش هاي طبيعي عالم مادي، او را به اضطراب سوق مي دهد. درمواجهه با هر دو گونه اضطراب و فشاررواني، «ياد خدا» آرام بخش است. (صانعي، /161-160)
3. مواجهه مطالعات روان شناسي و علوم تربيتي، در طبقه بندي هاي مطالعات قرآني مي توانند تأثير گذاري هايي را داشته باشند. به عنوان نمونه، ارزش ها و ضد ارزش هايي که در قرآن نام برده شده اند؛ از جمله: ايثار و شجاعت و يا حسد و بخل. در تقسيم بندي کلاسيک، اين موارد با عنوان فضايل و رذايل اخلاقي ياد مي شوند. برخي نيز متأثر از علم اخلاق مبتني بر نظريه اعتدال، آن را درطبقه بندي هاي چهارگانه شجاعت، عدالت، عفت و حکمت قرار مي دهند. اما اينک مطالعات روان شناسي و علوم تربيتي، طبقه بندي هاي جديدي را فرا راه قرار
مي دهند. به عنوان نمونه در يک طبقه بندي، عواطف انفعالي از مقوله رفتار است و در عواطف انفعالي، مقولاتي مانند خشم و حسد قرار مي گيرد.
4. مطالعات روانشناسي و علوم تربيتي، چونان ديگر دانش هاي بشري، توان استنطاق و گسترش افق معرفت قرآني را فراهم مي کنند. به عنوان نمونه، در مطالعات جديد ياد شده، نقش ارتباطات غيرکلامي، مورد توجه و تأکيد ويژه قرار گرفته است. اينکه در روابط اجتماعي، داد و ستدهاي معنايي بيش از آنچه در روابط کلامي اتفاق مي افتد، در ارتباطات غيرکلامي رخ مي دهد.
برخي از نويسندگان درافق اين مطالعات، برداشت هاي جالب توجهي دارند. به نظر ايشان، در متون اسلامي - قرآني، صريحاً زبان حال (علائم غيرکلامي) گوياتر از زبان گفتاري به حساب مي آيد و علائم غيرکلامي زير، در آيات قرآني پيدا شده است:
در بسياري از آيات قرآني، ربطه زبان بدني با حالات و هيجانات مورد توجه قرار گرفته است و از جمله:
1. رابطه حرکت بدني با تواضع:( و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنين) (شعراء/215) و يا ( و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة) (اسراء/24).
اين تعبيرات، ناظر به گستراندن بال پرندگان به هنگام زير پوشش گرفتن جوجه هاست و اشارت ظريفي است که تواضع، در حرکات بدني انسان ظاهر مي شود.
2. رابطه نفاق و حرکت بدني: قرآن کريم، در اوصاف منافقان، مکرراً به اوصاف و حالات بدني آنان اشارت مي کند و از جمله : (کأنهم خشب مسندة) (منافقون /4) اينکه در اجسام منافقان، روح و نور ديده نمي شود و چونان چوب هاي خشک، هيکل هاي درون تهي اند.
3. رابطه حيا و عفت با حرکات بدني: در داستان موسي و دختران شعيب، حرکات بدني و شيوه راه رفتن دختران شعيب، حکايتگر عفت و حياي آنان دانسته شده است؛ (تمشي علي استحياء) (قصص/25) و يا در نقطه مقابل، پاره اي از حرکات بدني، با حيا و عفت ناسازگار دانسته شده است؛ (و لا يضربن بأرجلهن) (نور/31)
نگاه ها و حالات چهره نيز معنادار تلقي شده اند. از جمله موارد زير را در آيات قرآن مي بينيم:
1. قرآن، از گروهي ياد مي کند که گرچه نيازمندند، اما به ظاهر توانگر مي نمايند؛ (للفقراء ... يحسبهم الجاهل أغنياء من التعفف تعرفهم بسيماهم) (بقره/273). در اين آيه، سيما و چهره ايشان، بيانگر احوال دروني شان معرفي شده است.
2. قرآن، صحنه قيامت را با تصويري از چهره ها ياد مي کند؛
(تبيض وجوه و تسود وجوه) (آل عمران /106)؛ ( يعرف المجرمون بسيماهم) (الرحمن/41)؛ (ليوم تشخص فيه الأبصار * مهطعين مقنعي رءوسهم لايرتد اليهم طرفهم و أفئدتهم هواء) (ابراهيم /43-42)؛ (خاشعة أبصارهم ترهقهم ذلة) (قلم/43)؛ ( وجوه يومئذ مسفرأ * ضاحکة مستبشره) (عبس/39-38) و ...
درباره نشانه منافقان، در قرآن آمده است که آنان مي خواهند چهره واقعي خود را مکتوم نگاه دارند، اما مي توان آنان را از تن صدا و آهنگ گفتار شناسايي کرد؛ (فلعرفتهم بسيماهم و لتعرفنهم في لحن القول) (محمد/30) (روان شناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، /51-47)
نقل مطالب فوق، با اين مقصد انجام شد که با ارائه يک مورد، اين نکته وضوح بيشتري بيابد که چگونه مي تواند فهم و افق معنايي در يک دانش بشري، به گونه اي به استمداد فهم برتر از معارف قرآني برآيد. مفسران پيشين، آيات ياد شده را در آفاقي بي ارتباط - و يا کم ارتباط با يکديگر - تعبير مي کنند. آيات ياد شده در موضوع تواضع، وظايف در برابر والدين و مؤمنان، منافقان، حيا و عفت، داستان موسي و شعيب، انفاق، احوال و صفات روز قيامت و ... است و به ظاهر نمي توان چندان ارتباطي معنايي بين آيات ياد شده دريافت. اما مطالعه کنندگان علوم تربيتي و روان شناسي اجتماعي، با تحقيقات ويژه در زمينه انواع ارتباطات و نيز دريافت اهميت ارتباطات غيرکلامي، به فهم جديد - و قابل پذيرشي - از آيات ياد شده دست مي يابند. اينکه تمامي اين حلقه ها، در حلقه اي مرتبط جاي دارند که جايگاه و موقعيت خاص ارتباطات غيرکلامي در روابط معنايي بشري است.
رويکرد روان شناسي - علوم تربيتي به قرآن، با تمامي فوايد ياد شده، با پيامد هاي منفي و آسيب هايي نيز مواجه بوده و هست.
يکي از مهم ترين آسيب هاي اين رويکرد، تفسيرهاي تحميلي و يا شبه تحميلي به آيات وحي است. رويکرد ياد شده - چونان ديگر گونه هاي تفسيرعلمي- گاه در دره تفسير به رأي فرو مي غلتد و آراء و فرضيات علمي را به نام قرآن و دين، ارائه مي کند. در اين زمينه، موارد و نمونه هاي گوناگون وجود دارد که به ارائه يک نمونه بسنده مي شود:
برخي از نويسندگان با رويکرد ياد شده، موضوع «فرافکني» را از آيه 4 سوره منافقون برداشت کرده اند:
( يحسبون کل صيحة عليهم هم العدو فاحذرهم ... )
به نظر ايشان، فرافکني گونه اي از مکانيسم عقلي است. مکانيسم عقلي، رفتارهاي دفاعي انسان در شرايط نگراني و اضطراب است که با آن تلاش مي کند که انگيزه ها و حالات مستتر خود را پنهان کند. و از جمله، فرافکني، حيله عقلي است که فرد، حالات و عيوب و اشتباهات خود را به ديگران نسبت مي دهد.
با اين تعبير و برداشت، کوشيده اند که آيه شريفه ياد شده را بر «فرافکني» تطبيق کنند که در حقيقت منافقان نسبت به مسلمانان دشمني داشتند، اما اين احساس دشمني را به مسلمانان نسبت مي دادند و گمان مي کردند که مسلمانان قصد نابودي ايشان را دارند و هر صدايي را که مي شنوند، بر ضد خود مي پندارند. اما در ادامه آيه آمده است که «هم العدو» که اين نکته، نشان مي دهد که در حقيقت منافقان با مسلمانان دشمن هستند و اينکه صداهاي شنيده شده را عليه خود احساس مي کنند، چيزي جز توهمشان نيست که ناشي از همان خصيصه «فرافکني» آن هاست. (نجاتي،/340)
به نظر مي رسد که بيانات و تعبيرات فوق، تفسيري با تکلف از آيه ياد شده است. (يحسبون کل صيحة عليهم) تعبيري استعاري از شرايط خوف و عدم اعتماد به نفس منافقان است. جريان ها و اشخاص صادق، مناسبات شفاف و روشني با محيط مترابط دارند، اما دورويان، همواره در بيم زيست مي کنند و نسبت به هر نوا
و صدايي، درآماده باش قرار مي گيرند که مبادا باطن ايشان را افشا کند و يا آنان را مجبور به اظهار نظر جديد و موضع تازه اي بنمايد.
هم چنين ادامه آيه که فرمود: «هم العدو فاحذرهم»، نمي تواند ربطي به ادعاي ياد شده داشته باشد. ذيل آيه، در فضاي کلي آيه است که چند نکته در ويژگي هاي منافقان ذکر شده است: نخست: ( اذا رأيتهم تعجبک أجسامهم)؛ پيکر نحيف و رنجور ايشان، به گونه اي ست که آنان را اهل عبادت و رياضت نشان مي دهد. دوم: (و ان يقولوا تسمع لقولهم)؛ سخنانشان چندان دلرباست که تو را جذب مي کنند. سوم: (کأنهم خشب مسندة) به ظاهر از شدت عبادت و رياضت، چونان چوب خشک بر ديوارند. چهارم: ( يحسبون کل صيحة عليهم). پس از اين چهار خصلت مي فرمايد: ( هم العدو فاحذرهم) ( اينان به حقيقت دشمنان اند و از آنان بر حذر باش). جمله اخير، در فضاي کلي آيه، بدان معناست که مبادا چهره عابدانه و رياضت کش و احوال و کلام دلربايشان فريفته ات کند. آنان دشمنان خداوند و مومنان اند.
بنابراين نه جمله «يحسبون که صيحه عليهم» به فرافکني و مکانيسم هاي دفاعي عقلي ربطي مي يابد و نه ذيل آيه، دليل و يا قرينه اي براي آن مدعا مي تواند باشد.
پي نوشت ها :
1. نراقي مي نويسد:
فلصراط المستقيم الممدود کاالجسر علي الجحيم صورة لتوسط الاخلاق و الجحيم صورة لاطرافها.
1. احمد علي، اسعد؛ تفسير القرآن المترتب منهج لليسرالتربوي ، دمشق ، بي نا ، بي تا.
2. جمعي از مؤلفان ، روان شناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي ، تهران ، سمت ، 1382ش.
3. سهروردي ، شهاب الدين يحيي؛ مجموعه مصنفات شيخ اشراق ، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1372 ش.
4. صانعي ، مهدي ؛ بهداشت روان در اسلام، قم، بوستان کتاب، 1382 ش.
5. صدر، محمد باقر؛ المدرسه القرآنيه ، بيروت ، دارالتعارف ، بي تا.
6. غزالي ، محمد بن محمد ، احياء علوم الدين ، بيروت ، دارالهادي ، 1412ق.
7. فرهاديان ، رضا؛ اصول و مباني تعليم و تربيت در قرآن، قم، دار الهادي ،1372 ش.
8. کاپلستون ، فردريک چارلز، تاريخ فلسفه، ترجمه : جلال الدين مجتبوي ، تهران ، سروش ، 1368 ش.
9. مصباح يزدي ، محمد تقي؛ نقد و بررسي مکاتب اخلاقي ، قم ، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمه الله)،1384ش.
10. نجاتي، محمد عثمان؛ قرآن و روان شناسي ، ترجمه: عباس عرب ، مشهد ، بنياد پژوهش هاي اسلامي ،1367 ش.
11. نراقي ، محمد مهدي؛ جامع السعادات ،نجف ، جامع النجف الدينيه؛1383 ق.
نشريه پژوهش هاي قرآني ،شماره60-59.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}